ﺗﻮﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺟﻠﻮﯼ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺳﻮﺭﺍﺥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﯾﻪ ﻟﻬﺠﻪ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﺪﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ...
. ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ....
ﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ
.... ﻟﯿﺴﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: (ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﺨﻮنیدش) ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺑﮑﻨﻤﺖ ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﯽ..
.. ﺗﻮ ﺑﮑﻨﻤﺖ ﭘﺮﻭ ﻣﯿﺸﯽ ..
.. ﺟﻠﻮﺗﻢ ﮐﻪ ﺳﻮﺭﺍﺧﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺳﺮﺥ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ...
. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ
.
.
.
واکنش مگس ها وقتی موفق میشن ازدست مگس کش
فرارکنن!!!
.
.
.
من وقتی میخورم زمین به جای اینکه ببینم کجام داغون شده"
فقط نگاه میکنم کسی دورو برم نباشه!!!
بعدمیام خونه میبینم عه!دستم قطع شده!!
.
.
.
یه بار رفته بودم دریا شناکنم متاسفانه آب مایومو برد!دیگه دیدم همه
جلوته تاپلاژهم راهی نیست!
سریع بدوبدو دویدم طرف پلاژ!
یهو دیدم یه دختره اون گوشه نشسته داره کتاب میخونه!
منم یه سطل بزرگ افتاده بود روزمین جلو خودم گرفتمو رفتم سمت
پلاژ که یهو دختره منو دید!
گفتم حواسشو پرت کنم!پرسیدم:دخترخانوم شما چه کتابی
میخونید؟؟
گفت فلسفه!گفتم فلسفه یعنی چی؟؟
گفت ثابت کردن چیزهایی که ما فکرمیکنیم وجود داره ولی درحقیقت
وجود نداره!
گفتم میشه یه مثالی بزنید؟!!
گفت:همین سطلی که شماگرفتید جلوی خودتون!شما فکرمیکنید سطل ته داره ولی نداره!!
.
.
.
یه یاروی درخونمونو زدو گفت:
داریم برای اهالی این محل استخرمجانی میسازیم/خوشحال میشیم
شمام درحدتوانتون کمک کنید...
.
.
.
بابام یه لیوان آب بهش داد!
نظرات شما عزیزان: